مثل تو
کافه تنهایی
مثل تو

 

تا ابدیتی به وسعت حضورم در این کره ی مفلوک

خاکی دستهایت را میجویم که  مرا به صبح برساند

ومن وتو در پیکره ای که وسعتش به اندازه ی ما

است چهارچشمی به افق بنگریم و بخندیم به قوانین

ریاضی چون جمع یک ویک در منطق ما دو نمیشود

یک پیکریم ما.یک دل و یک صدا.من تو شوم وتو

من شوی. حال منی که سراپا از تو لبریز شده با

حرارتی تب دار به استقبال نور میرود.

بوسه  هایت را دوست دارم. حتی بوسه های وداعت

را که تلخ است. باز دلتنگی را بهانه میکنم و چه

قدر این پنجره خوشبخت است که حضورت را لمس

میکند میان واژه هایی که حقیرند.

تو گم میشوی در روزمرگی و من گم میشوم در تو

و شب عالم دیگری است. من در این شبانه های

کابوس وار کشف کردم که یک با یک هیچگاه برابر

نبوده .

کاش میتوانستم مثل تو در روزمرگی گم شوم!!



نظرات شما عزیزان:

غریبه امروز آشنای دیروز
ساعت10:27---10 آذر 1389
کاش میدانستی چقدر زود دیر میشود برای زندگی کردن!وقتی که مرگ

آهسته و نرم نرم رخ مینماید.وقتی که تو در کنارم نیستی

من تک تک خاطراتت را در دلم زنده نگه میدارم و توزندگی

میکنی٬حتی اکنون که مدتهاست از ذهن تب دار این سالهای

سیاه رفته ای٬از خزانی رفته ای که در آن برگهای سبز

خودکشی میکنند.

از روزگار بی تفاوتی ها رفته ای.......

تو در دنیای نور وآینه از نو متولد میشوی.روزی تو در

بهار که نهالی در اندیشه رستن است از نو متولد میشوی.

تو نه در دنیای وهم و خیال من که در گستره ی بی مرز این

جهان در لابه لای قرن ها سکوت وخاموشی٬سایه وار با

من میمانی.حتی اگر من زنده نباشم٬زندگی با تو جاودانه

است.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





قهوه چی شاهرخ 10 / 9 / 1389برچسب:, (1:13) |